بی مادری

ساخت وبلاگ

یکی از زنان روستایمان فوت کرده؛ اینرا امروز فهمیدم...

دو یا سه پسر دارد...

روانم بهم ریخت امشب...

نمی دانم چرا!!؟ تا بوده همین بوده...

از همان زمان 8یا 9سالگی که پسرعموی کوچکم مادر بزرگش

را از دست داده بود.. ومن در تنهایی خودم برای او اشک می ریختم

این داغ بی مادری برای من؛ نهایت سهمگین بود؛ برایم سخت بود

چرا که پسر عمویم قبل تراز آن وقتی شش سالش بود مادرش را

از دست داده بودـ...

برایم عجیب بود با آن سنین کم چرا فوبیای بی مادری داشتم با

آنکه مادرم بود آنزمان... شاید وابستگی بیش از حد من بود

و شاید در ضمیر ناخوداگاهم احساس میکردم در زمانی نه چندان

دور در19سالگی...

در یک تصادف لعنتی مادرم را ازدست خواهم داد...

از دست دادن و مرگ عجیب ترین پدیده ی بشریست

که تکراریست اما تازه ست ؛ برای همه درد مشابه و سهمگینی دارد

دقیقا نمی دانستم از چه میخواستم بنویسم------از مرگ یک

مادر •از تنهایی آدمها•یا از وابستگی یا شاید هم فوبیا یا ترسی که

بلاخره یک روزی یا جایی باآن مواجه میشی...

هرجه بود تتمش به نبود زنی برمیگردد که مادر صدایش می کنند.

اگر روزها در تقویم دست من بود؛ هرروز را روز جهانی

مادر نامگذاری می کردم... و اگر تقدیر دست من بود چنان مقدر

میکردم که هیچ بچه ای در هیچ کجای جهان بی مادر نشود....

یادم باشد یک روزی سرفرصت باحوصله ای تمام؛ بنشینم

و باجان و دل نامه ای به خدوند بنویسم... وبعد از تشکرات فراوان

به او که همیشه فکر میکنم در آسمانهاست بنویسم: قادر متعال

هیچ بچه ای در هیچ کجای جهان بی مادر نشود؛ اقلکن تا بیست سالگی!

و نامه را بااین پرسش تمام کنم که: از منظر شما عدالت چیست؟!!

#بی_مادری #نهایت_سهمگین #نه_به_بی_مادری #مواجه #بی_عدالتی_جهان

Perspective...
ما را در سایت Perspective دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenbalesinia بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 23 فروردين 1402 ساعت: 18:17