برای خواهر معصومم

ساخت وبلاگ

....خواهر عزیزم امروز تو به من زنگ زدی و من در میان شلوغی ها و بلبشوهای کاری م فقط شماره تلفن خانه ات را روی گوشی م دیدم،...جواب ندادم تا سرفرصت باتو حرف بزنم ..سلام و احوالپرسی از جنس دیگر...
و در همین رفت و آمدها در گوشه ای از ذهنم من حواسم
بود؛که تو زنگ زدی...چه خوب که آدمیزاد در میان شلوغی ها و سرسام آورترین لحظات زندگی؛ کسانی را دارد که به یادشان هست وتورا به یاد تو می آورد ،بعنوان برادر
بعنوان فرزند،بعنوان پدر،مادر،خواهر،دوست‌.
ساعت ده شب باکوله باری از خستگی به خانه رسیدم ..
ولی گویا چیزی سرجایش نبود،به یاد میاورم که قراراست به تو زنگ بزنم و یک دل سیر باهم احوالپرسی کنیم..
طوری که رفت وآمدی کلام ارتباطی مان را قطع نکند..
تلفن را برمیدارم شماره ت را میگیرم ؛تو گوشی را برمیداری
و یک جانم میگویی،جهان مال من میشود!

Perspective...
ما را در سایت Perspective دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenbalesinia بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:10