رادیوی کوچک

ساخت وبلاگ

دهم یا یازدهم عید است!!!نمی دانم

روزهایی ست که کرنا نه تنها ایران بلکه جهان را قرنطینه کرده

امسال عید نه تنها من خیلی ها درخانه ماندند...

برای من اما امسال متفاوت از هرسال 

در شهرک سوت و کور میگذرد.

کانکس نگهبانی روبرویی

پیرمرد ترک زبان شیرینی ست که

اینروزها بخاطر عید شب تا صبح ،صبح تا شب

داخل کانکس نگهبانی ش روزگار می گذراند...

چندروز پیش متوجه شدم روزها وشبها یش حوصله براست

گفتم بازمن سرم داخل گوشی ست...رادیویی چیزی همراهت داشته باش!

گفت ندارم!

حاصل شرکت در کلاسهای رادیو‌جوان و جشنی کوچک حوالی برج میلاد

رادیوی کوچکی بود که یادگاری بود...به بهترین جای ممکن، بغل تخت پیرمرد داخل کانکس کوچکش، تحویل دادم...تشکر گرمی کرد

قنددلم آبشد...

حالا روزهاصدای گوینده رادیو تا داخل مغازه ی من می آید‌...

هرچند برنامه هایرادیو مثل سابق نیست...هرچند دغدغه ی این روزها و شبهایمان

را رادیو ک هیچ ....معجزه هم به زحمت بتواند خوب کند..

کاش بچه های رادیو می دانستند گوشه ی دنج یک شهرکی

دوراز قیل و قال کرونایی، پیرمردی با مزد یک میلیون و پانصدهزار تومن 

بی چیز گوشش را در گرو قلم ها و دهان آنها داده!

زندگی پر از رسالت های کوچک و بزرگ است...

ورسالت کوچک من،شاید،نگهداری سالیان این رادیو

و تحویلش به دستان مبارکی بود که شب را در تاریکی 

شهرک صنعتی سوت می زند،تنها با رادیویی کوچک برای 

لقمه ای نان!

Perspective...
ما را در سایت Perspective دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenbalesinia بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 17:56