*درشهادت یک شمع راز منوری است ،که آنرا آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می داند...*
درآخرین یک جریان چه رازی نهفته هست نمیدانم،آخرین مزه ی غذا ، آخرین تفریح،آخرین وداع
آخرین ویرانه های باغ تخیل ، که برجوانان هیچ گاه عیب نبود و در آخرین گذارت میفهمی که انگار
جهان طور دیگری ست و باید درب باغ را برای همیشه ببندی...
تخیل های کودکانه همیشه جالب اند ، من هنوز هم از سرسره بازی و تاب سواری لذت می برم...اما
منطق سرد ، به تو تحمیل میشود ،،،و تو آن آخرین تاب سواری که یازده شب زمانی که دانشجوی سال
دوم بودی یادت می ماند وبهترین خاطره ات میشود..
سال بعد به دهه سی زندگی نزدیک میشوم ...نمیدانم حقیقت برای دهه بعدی زندگی چگونه معنامیشود
...شاید شاید مرگ باشد، یاشاید شکلی از نوع دیگری از زندگی که حال دارمش ...
به هرحال فصل انتخاب تو گویی برای هردهه متفاوت است، و باز به قول فروغ
*همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد*
برچسب : نویسنده : mohsenbalesinia بازدید : 135