Perspective

متن مرتبط با «زندگی» در سایت Perspective نوشته شده است

کلاهبرداری، پایان نامه و زندگی

  • روزهای عجیبی را می گذرانم... درتاریخ ۵تیرماه ۱۴۰۲ دفاع دانشکده مصادف شد با ابلاغیه های مختلف در سامانه ی ثنا به اتهام کلاهبرداری.از تهران رفتم به شمال مملکت (مازندران) برای دفاع پایان نامه ی دانشگاه وهفته ی بعدش رفتم کرمان برای دفاع دادگاه برای اتهام کلاهبرداری و شش ماه حبس و... که همه در نتیجه ی بی اطلاعی من از روند دادگاه و ابلاغیه های متعددی بود که جدی نمی گرفتمشان!وکیل شاکی پرسید کجا بودید این همه مدت و چرا یکسال پیش تشریف نیاوردید؟!گفتم شاغلم و بعد از اون درگیر پایان نامه م... اصلا فکر نمی کردم بااینهمه مشغله ی من ابلاغیه ی دادگاه جدی باشد!!همه چیز جدی بود اما... به گمانم همه چیز به سال ۹۷ برمیگردد و به نمایش کل ووی در سالن مهراب. به همان شبی که بعداز اجرا به سالن رختکن که برگشتم همه چیز بود اما کوله پشتی من با همه ی داشته و نداشته هایش سر جایش نبود...حالا در سال ۱۴۰۲ کارت ملی که سال ۹۷به همراه گوشی تلفن و...به سرقت رفته سر از درود لرستان درآورده که به راحتی در بانک های مختلف حساب باز میکنند و بی خبر از من، بنام محسن بالسینی اقدام به کلاهبرداری از مردم میکنند....در آستانه ی ۳۵ سالگی و تاحال اینچنین خودم در مقابل خودم قرار نگرفته بودم... معلق، گیج، بی هوا....پی نوشت۱: زندگی همیشه یه آس جدید برای رو کردن داره... اگه بهش برنخوردید صبرکنید به زودی نوبت شمام میشه!پی نوشت۲: این وحله از روزام شده این»ثابت کنم: #من_نیستم ✓ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کرونا؛ جدیدترین مهمان زندگی من

  • ساعت حدود ۵ یا ۶ بعد از ظهر است، فرقی هم ندارد دقیقن ساعت چند است....امروز از صبح که بیدارشده م جم نخورده م همینطور طاق باز با دردی که حاصل این مهمان نخوانده است ،به سقف خانه زل زده م و چیزهاییاز سرم گذشته که بماند....حدود دوسالی میشود شایدم بیشتر(ازوقتی مغازه بازکردم)هرلحظه ام به بدو بدو گذشته و با ادامه تحصیل در دانشگاهاین عجله کردنها رو به فزونی گذشته استخودم را میان هیاهوی روزگار گم کرده بودم ؛کرونا آمد کرونا باضربتی تمام عیار آمد،تا خودم را یاد خودم بیندازداول از گر گرفتن پاهایم شروع شد بعد زانو دردوبعد چند استفراغ نصفه و نیمه به جانم انداخت؛تا با شکم خالی و نفس هایی که هق هق می کردند در جهانی که خودم ساخته بودم،به مساف هیچ کس جز خودم بروم و بدانم چند مرده حلاجم در این روزگار. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جنبه های مزخرف زندگی

  •   طبیعتا زندگی همیشه باب طمع آدمها نیست! روزها و لحظاتی هست که باید شرایط یا حتی آدمهای اطرافت را تحمل کنی! نه تحمل نکنی زندگی کنی... این بخش از زندگی را جنبه های مزخرف زندگی اسم گذاشته ام... درزمان نفس کشیدن جنبه های مزخرف زندگی باید تحمل کنی باید بخندی حتمن حتمن حرفی برای گفتن داشته باشی حتی باید کاری کنی که به دیگران خوش بگذرد.. به هزار دلیل باربط و بی ربط اگر اینطور نباشی طرد میشوی تمسخر میشوی اما بعضی لحظات هست در زندگی که نمیدانی الان در قسمت جنبه های مزخرف زندگی هستی یا نه! گاهی در اوج خوشحالی از فرط خوشحالی بی دلیل نگران تمام شدن خوشی هات هستی!, ...ادامه مطلب

  • اسم این پست :حسادت به ظاهر کوچک اما بزرگ زندگی

  • داشتن مادر بزرگ و پدربزرگ هم نعمت بزرگی ست! من ندارم... واین حسادت بزرگی ست... نمیتوانم کنارش بگذارم.. اصلن از وقتی به دنیا آمدم هیچگاه نگفتم پدر بزرگ... تنها داشته ام مادر بزرگم بود که در دوران راهنمایی از دست دادمش... همکارانم هنوز هم با وجود سنین بالاااا مادر بزرگ دارند.. شنبه ی هفته ی پیش از همکارم پرسیدم جمعه را چه کردی؟ جواب داد کرج منزل مادربزرگم و پدر بزرگم بودم، نمیدانم چرا خندیدم!!! تاجایی که یادم می آید در فوران حسادتها همیشه خندیده ام!   , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها